https://www.instagram.com/cnhamid.ir

www.CnHamid.ir

حکایت


کشاورزى ساعت گرانبهایش را در انبار علوفه گم کرد. هرچه جستجو کرد، آن را نیافت. 

از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آنرا پیدا کند جایزه می‌گیرد. کودکان گشتند اما ساعت پیدا نشد. تا اینکه پسرکى به تنهایى درون انبار رفت و بعد از مدتى بهمراه ساعت از انبار خارج شد. 

کشاورز متحیر از او پرسید چگونه موفق شدى؟ کودک گفت: من کار زیادى نکردم، فقط آرام روى زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تیک تاک ساعت را شنیدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا یافتم. 

حل مشکلات، نیازمند یک ذهن آرام است.

https://www.instagram.com/cnhamid.ir

www.CnHamid.ir


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها